چند روزی مهمان امام مهربانی ام رحمی نما آقا...
چند روزی مهمان امام مهربانی ام رحمی نما آقا...
چند روزیست دلم بیتاب گنبد طلای شماست آقا رحمی نما...
مرحمت فرموده ای و مهمانم کرده ای مهمانت با کوله باری از التماس دعاهای بسیار امده است این کوله بار از آن شما آقا در مقابل مرحمت نمودن همه ی درخواست های درون کوله بار من نیز درخواستی دارم باشد که به واسطه ی دعای خیر مومنین مرا نیز نگاهی بیندازی...
من مهمانم آقا ولی همان ابتدا کوله بار دوستانم را باز کن و بخوان چه ها خواسته اند از شمایی که ضامن آهویی ، ما خاک پای آن اهویی که دست لطف بر سرش کشیدی رحمی نما ...
خدایا این بار دیگر من سخن نخواهم گفت اینبار من دیگر درخواستی ندارم اینبار امام رضا را بهر خواسته ام زحمت داده ام به پیشگاهت، منه روسیاه که از پیشگاهت دست خالی برگشته ام امام را برایم دست پر برگردان...
دلم گره خورده به پنجره فولادت آقا بازش کن تا دلم به بند بند وجودم فخر بفروشد از داشتن آقایی به بزرگواری شما...
لبانم ترک خورده از تشنگی نیاز ، جرعه ای آب از سقاخانه ات عطشم را فرو مینشاند ،مگر میشود بیایم و یادی از جد بزرگوارتان نکنم به لبان ترک خورده حسین به زبان خشکیده در کام حسین آقا لبان ترک خورده ی نیازم را سیراب کن...