آخرین های دوتایی مامان و بابا
سلام قند عسلم.
امروز یه روز خاص بود واسه من آخرین روز دوتایی مامان وبابا تو خونه ی خودمون.
امروز همه چی برای آخرین بار بود ،آخرین گردگیری خونه،آخرین غذا پختن،آخرین جارو کردن،آخرین شستن لباسا،آخرین ناهار دونفره،آخرین شب بخیر گفتن دونفره وخیلی آخرین های دیگه امروز رخ داد.
امروز برای اخرین بار فقط چمدون خودم و بستم و عازم سفر شدم.
فردا آخرین باریه دونفره با بابا میریم بندرعباس و من اونجا میمونم تا تو بدنیا بیای.
امروز همه چیز خونمون بوی آخرین بار و میداد.
وقتی برگردم دیگه دونفر نیستیم دیگه زندگیمون اینی که الان هست نسیت ،دیگه دونفره هامون تموم شد،از این به بعدش دیگه سه نفره ایم ،دلشوره هام واسه یه نفر تموم شده،آرزوهام واسه آینده ی فقط بابا تموم شده وقتی برگردم منم و دلشوره های فردا فرداهای مردای خونم.
عشق تک نفرم تموم شده دیگه عاشق دو تا مردم یکی عشقی که لمس کردم و میدونم چه جور حسیه و عشق دومی که فقط شنیدم بینهایته وقتی اومدی و حست کردم وقتی بغلت کردم و اون بوی معصومت پیچید تو دماغم میفهمم حس مادری یعنی چی،دیگه مردای خونه من همه ی زندگی منن.
اینم از اخرین پست من تو شهر پارسیان بدون حضور قند عسلم.
امشب اخرین شبیه که تورو نداریم ،شب بعدی که بیام تو خونه و بخوابیم دستای کوچولوت تو دستای ماست.
دوست داریم بهترین هدیه خدا واسه من وبابا.