ساخت وبلاگ کپلمساخت وبلاگ کپلم، تا این لحظه: 10 سال و 13 روز سن داره
پیوند اسمونیمونپیوند اسمونیمون، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 10 روز سن داره
زیر یه سقف عشقولانهزیر یه سقف عشقولانه، تا این لحظه: 11 سال و 3 ماه و 9 روز سن داره
بابای محمد عرفانبابای محمد عرفان، تا این لحظه: 40 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره
مامان محمد عرفانمامان محمد عرفان، تا این لحظه: 35 سال و 11 ماه و 10 روز سن داره
آقا محمد عرفان ماآقا محمد عرفان ما، تا این لحظه: 8 سال و 11 ماه و 23 روز سن داره

mohammaderfan94

اشعار کودکانه

فسقل مامان امروز با وجود کار فراوان تو خونه همه رو به امون بابا جونت رها کردم و اومدم واست چند تا شعر خوشگل اینجا یادداشت کنم که هم بدرد خودم بخوره هم بدرد مامان جونای نی نی فسقلای دیگه. ورزش کردن نی نی یک و دو و سه و چار  نی نی از خواب شد بیدار صبح شد و وقت کوشش بده نی نی رو ورزش باز کن دستاشو .ببند به روی ماهش بخند نکن نی نی رو خسته بگو یک و دو  و سه نوبت پاهاست حالا برند پایین و بالا وای که چه خوبه ورزش چه حالی داره نرمش کاشکی مامان یا بابا همه روزای خدا با نی نی ورزش کنند ...
21 آذر 1393

گله دارم گله

چرا اینقد نظراتتون کم شده؟ آخه من عاشق خوندن نظراتتونم ولی هیچکس نظر نمیذاره دیگه نبینم نظر نذاشتییید ...
21 آذر 1393

هفته شانزدهم

سلام گلم . خوبی کوچولوی ناز من؟ گل مامان 14 آذر من و شما وارد هفته ی شانزدهم شدیم .شنبه هم نوبت داشتم و با همدیگه رفتیم بهداشت و مامان واسه اولین بار در تاریخ 15آذر ساعت 10/30 صبح صدای ضربان قلب مهربونت   و شنیدم واای خیلی حس خوبی بود یه موسیقی آرامش بخش از صدای قشنگ تو در وجود من باور اینکه یه قلب دیگه داره تو بدنه من میتپه خیلی سخت و شیرینه . من دارم پرافتخارترین مسئولیت زندگیم و برعهده میگیرم من دارم مادر میشم. تو این هفته خیلی اتفاقای خوب افتاده هم صدای قلبت و شنیدم هم یه شب که میخواستم بخوابم ساعت 44دقیقه بامداد روز یکشنبه 16 آذر اولین تکونه تورو احساس کردم البته بیشتر شبیه بال زدن پروانه بودی تو دلم عزیز ما...
21 آذر 1393

روزهای بد کاری

سلام فسقل مامان. یکم خستم  عصبیم  عزیز دل مامان دیگه واقعا دوست ندارم برم سرکار یه نفر اینجاست که مامان صبور تورو خیلی اذیت میکنه. یک هفته همش غصه خوردم و عصبی بودم عزیزم تو رو هم ناراحت کرده بودم شدید شکمم درد میکرد و احساس میکردم بال بال زدنت بیشتر شده. اگه خدا بخواد انگاری تموم شد خدا کنه یکشنبه که برم سرکار فقط کارم وانجام بدم ودیگه مدام کسی بازخواستم نکنه. خدایا ریشه ی این آدم های جاسوس و زیر آب زن و قطع کن.   ...
16 آذر 1393

از هر در سخنی

سلام گلم. خیلی وقته نیومدم برات بنویسم آخه مامان حالش خوب نیست خیلی خستس. خب حالا برات بذار از حال و روز این چند وقتم بنویسم تا در آینده بدونی مامانت چی کشیده این چند وقت. رفتم سونو تا ضربان قلبت و چک کنن اولین سونو در واقع دکتر گفت یه لخته خون چسپیده به کیسه ی آب و احتمال سقط زیاده منم گریه کنون از لامرد برگشتم پارسیان چون پارسیان سونو نداره رفتیم اونجا گلم. خلاصه رفتم دکتر و دکتر گفت دوهفته استراحت کن و سرکار نرو. هفته ی اول موندم پارسیان چون تاسوعا و عاشورا بود تعطیلی وسط هفته بود و نمیشد برم بندرعباس ولی هفته دوم استراحتم رفتم بندرعباس و در تاریخ 21آبان سونو غربالگری هم انجام دادم و دکتر گفت خدارو شکر لخته ی خونی دیده ن...
8 آذر 1393

سن شما تا همین امروز

گله مامانی شما الان 10هفته و 5روز سن داری قربون قد و بالای 34میلی متریت بشم تاریخ ورودت به دنیای من و بابایی هم زدن 94/3/3 مامانی نکنه اردیبهشت دنیا بیای همون خرداد دنیا بیا که من دلم میخواد تو هم مثل خودم خردادی باشی همچنان جنسیت شما مشخص نیست ولی من دلم میخواد شما پرنسس مامان باشی ولی بابا میگه نخیرم شوالیه ی سوار بر اسب خودمه   (یکم اسبه سرکشه ایشون سوار شوالیه ما شدن)  ولی اول و آخر این حرفا هرچی میخوای باش فقط سالم باش بیزحمت یکمی هم دخمل گلی باش  تو عزیز ترین موجود زندگی مایی عزیزم... ...
9 آبان 1393

اولین محرم با تو

هرچند دیر ولی امروز وقت شد تا بیام و برات بنویسم. اولین محرم با تو چقد شیرین هرچند این روزا یکم دلم گرفته ونگرانتم عزیزم ولی خوبه که هستی. امروز روز شیرخواره ی حسین بن علی حضرت علی اضغر،نمیدونم به رباب و امام حسین چی گذشته وقتی طفل شیش ماهشون به شهادت رسیده ولی میدونم برای رباب زمان برای سالها متوقف شده. چند روز پیش رفتم سونو بهم گفت یه لکه خون کنار فندقم نشسته و امکان داره سقط کنم از شش آبان زمان برای من متوقف شده آخ رباب چی کشیده طفلی و که شش ماه در آغوش داشته و به یکباره از دست داده اونوقت من حالم واسه بچه ای که فقط میدونم تو دلمه و هنوز حتی حسش نکردم  اینقد داغونه خدایا به حق صبر رباب به همه مادرا صبر بده ،به حق شش ماهه حسی...
9 آبان 1393

بهار من در پاییز

امسال پاییز دلگیر نیست،امسال اصلا  پاییز نیست. در کدامین  پاییز دیده اید درختان شکوفه دهند ؟در کدام  پاییز رویش درختان را دیده اید؟ من دیده ام،در  پاییز شکوفه زدن درخت وجودم را دیده ام ، رویش برگ برگ درختان بطنم را دیده ام. بهار وجود من در خزان طبیعت به بار نشسته است. رویش جوانه های شاداب شکوفه ی وجودم به طبیعت ریشخند میزند. در  پاییز امسال ، بهار وجودم عجیب سبز است. ...
17 مهر 1393

اندر احوالات این روزها

این روزا از نعمت وجود شما ناز مامان خیلی بیشتر از قبل خریدار داره و بابایی حسابی هوای من و شما رو داره تو این یک ماه که کپلم تو دلم لونه کردی  خیلی خوب و عالی بودی و همچنان حال مامان خوبه و هنوز هیچگونه حالت تهوعی دیده نشده  پنجشنبه 93/7/10 رفتم شبکه بهداشت واسه تشکیل پرونده اخه اینجا باید شبکه بهداشت برات پرونده تشکیل بده گلم اونجا هم کلی باید و نباید ها رو بهم گفتن و چند تا آزمایش نوشتن و سونو قراره سه شنبه یا چهارشنبه بریم سونو و قلب کوچولوی تورو وسن دقیقت وببینیم وبفهمیم  دوست دارم عزیزم تو شادی مضاعف زندگی دونفره ی مایی  ...
11 مهر 1393

برای تو از آغاز مینویسم

چند سال پیش بابایی با خانوادش اومدن خواستگاری من و ما با هم عقد کردیم دقیقا 90/12/4 من و بابایی پیوند آسمونیمون و روی زمین بستیم. یازده ماهه بعدشم در تاریخ 91/12/4 دست در دست هم هلهله کنان و دهل زنان رفتیم خونه ی خودمون. من وبابایی تصمیم گرفتیم تا پنج سال واسه خودمون خوش و خرم بگردیم وبچرخیم . یکسال که گذشت یه نگاهی کردیم ودیدیم ما که خوش و خرم بودیم ولی نگشتیم و نچرخیدیم و تمام کارای ما شده:            بله مامان جان این بود که ما تصمیم گرفتیم در کنار اینهمه کار شریف خونه داری شمارو هم به جمعمون اضافه کنیم . دوماه گذشت و ما شمارو تو دلمون ندیدیم بس که ناز دارید شما واس...
9 مهر 1393
niniweblog
تمامی حقوق این صفحه محفوظ و متعلق به mohammaderfan94 می باشد