شروعی تازه
امروز یک سال و سیزده روز میگذره که مامان و بابا عروسی کردن جوجه ی مامان دیگه کم کم تصمیم گرفتیم تورو داشته باشیم عزیزم. کلی وسایل برات خریدیم یه دنیا کتاب که سر فرصت برات عکساش و میذارم. گلم فکر میکنم نتونم تند تند بیام اینجا و برات بنویسم دیر به دیر سر میزنم ولی تو غصه نخور من اینجا هم که کم بیام حواسم بهت کم نیست جوجه جونم.
نویسنده :
maman zahra
16:40